به دنبال رد پای دوست...

سیر نمایشگاهی جایگاه زن 7 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 6 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 5 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 4 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 3 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 1 سیر نمایشگاهی زن مسلمان جواب دندان شکن..... دل، انسان و دنیا.... چگونه پاکدامنی زنان خود را حفظ کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تمدن یعنی....... آزادی... آدما از لحاظ فهمیدن چند دسته هستن؟؟؟؟؟ زندگی واقعیت نه خیال.... سبک زندگی 2 به نظر شما واقعیه؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! سبک زندگی جمله ای بسیار مهم در امر تبلیغات....


کسب 5 چیز مهم با رعایت این موارد

بسم الله

خداوند خطاب به داوود نبی (علیه السلام):

ای داوود من 5 چیز را در 5 چیز قرار دادم اما مردم در 5 چیز دیگر به دنبال آن هستند:

1- علم،

علم را در سختی و تلاش قرار دادم اما مردم در سیری و راحتی می جویند.

2- عزت،

عزت را در طاعت و بندگی خودم قرار دادم اما مردم در اطاعت از سلطان به دنبال عزت هستند.

3- بی نیازی و غنی بودن،

غنی را قناعت قرار دادم ولی مردم در کثرت مال می جویند.

4- راحتی،

راحتی را در بهشت قرار دادم ولی مردم در دنیا بدنبال آن هستند.

5- رضایت من،

رضایت من در مبارزه با نفس است ولی مردم بدنبال رضایت نفس هستند و تابع نفس خود هستند.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: علم, رضایت خدا, راحتی, عزت, بی نیازی, داوود,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 18 / 1 / 1394

به کجا چنین شتابان....

سفر به خیر

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ! اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

(شفیعی کدکنی)

من عاشق این شعرم.....

در جواب «هوس سفر نداری...» میگم:

دل من گرفته زینجا

کرده است هوای آنجا

چه کنم که بسته ام دل

به نگاری همچو یک ماه

ورنه این دیار غمبار

نبود دیار ماندن

به امید این نگارم

زنده ام در این دنیا

من از این کویر وحشی

سخت دلگیرم چو باران

چه کنم که پای قلبم

شده زنجیر نگاران...

(س.ک)



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: شفیعی کدکنی, به کجا چنین شنتبان, به, کجا, چنین, شتابان, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 9 / 1 / 1394

شروع سال 1394

بسم رب الزهرا (س)....

گر نگاهی به ما کند زهرا (س)

دردهای ما دوا کند زهرا (س)

آبروی من همه از زهراست

گفتگوی من همی با زهراست

گفتگوی من الا مادر جان

تسکین دلم به گفتن یا زهراست....



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: مادر, زهرا (س), شروع سال 94, امسال سال مادر,

نویسنده : مهدی تاریخ : دو شنبه 8 / 1 / 1394

قرآن از زبان دیگران....

بسم الله

دکتر هانرى کُربن، اسلام شناس معروف فرانسوى، سخن جالبى درباره قرآن دارد. وى مى ‏گوید:

«اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمى‏ کرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند. هیچ اندیشه‏اى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا که نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است».

ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى مى‏ گوید:

« در کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و… وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخوانده‏ام؛ اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته مى‏ شوم و مى‏ خواهم درهایى از معانى و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مى ‏کنم. این کتاب، قرآن – کتاب آسمانى مسلمانان – است».

ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه مى‏ گوید:

« امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامى یکنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و مى ‏تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن به تنهایى عهده دار سعادت بشر است.»

 مهاتما گاندى، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت:

«از راه آموختن علم قرآنى، هر کس به اسرار وحى و حکمت‏هاى دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگى دیگرى پى مى ‏برد. در قرآن هیچ اجبارى براى تغییر دین و مذهب انسان‏ها دیده نمى ‏شود. قرآن به راحتى مى ‏گوید: هیچ زور و اکراهى در دین وجود ندارد.»



:: برچسب‌ها: قرآن, ارزش قرآن, کربن, بناپارت, گاندی,

نویسنده : مهدی تاریخ : دو شنبه 8 / 1 / 1394

بوی خوب عشق آید از بهار....

بسم الله

به نام خداوندی که لحظه لحظه زندگی را سرشار از عشق کرد...

در همه حال...

در حال خنده...

بغض....

گریه...

تعجب...

بهت...

سرما...

گرما...

با ما...

بی ما...

خلاصه هر حالی که فکرشو بکنی....

به نام خداوندی که همه فصل هاش زیبا هستن و عاشقانه....

زمستون به برفاش و سوز سرماش واقعا زیبا و دوست داشتنیه...

پاییز با غروبای برگ ریزش حال عجیبی به آدم میده...

تابستون با گرمای سرشار از عشق و شب های پر ستاره تو جنگل های شمال با ... زیر آسمون خدا چشم دوخته به آسمون و ستاره هاش...

(جای خالی رو هر جور دوست داری به صورت مجاز پر کن. مثلا با همسر یا دوست یا پسر یا دخترم و... فقط مجاز عاقلانه باشه)

بهار یه حال دیگه ای داره...

من تمام فصلها رو دوست دارم اما بهار یه چیز دیگس...

بهار سرفصل آشنایی منو و همسرم تو مراسم خواستگاریه....

یادش بخیر...

اردوی جهادی بودم....

پدرم گفت نمیخوای بیایی خونه؟؟

گفتم نه از همین جا مستقیم میرم دانشگاه...

عیدم نرفتم خونه...

ولی خب چه میشه کرد...

تقدیر دیگه...

فکر کنم ششم فروردین بود نمیدونم چی شد برگشتم خونه...

طرفو از قبل میشناختم...خجالتی

نه به رسم امروزیا(یعنی دوست دختر دوست پسری)...

به رسم اون روزیا... یعنی دوست داشتن دورا دوری....چشمک

سرجمع چند بار همدیگه رو دیده بودیم اونم کوتاه در کنار خانواده...خنده

همون شد و افتادیم سر زبونا...خنده

هر دو طرف انکار میکردیم....متعجب

حقیقتا هیچ ارتباطی نداشتیم...

اصلا رابطه فامیلی نزدیک... یا رفت و آمد هم نداشتیم...

فقط از یه طایفه بودیم...

خلاصه اومدم و نمیدونم چی شد که پیشنهاد خواستگاری تو عید رو به پدر دادم (از قبل داده بودم اما نه برای عید اون سال برای بعد از درس یا حداقل تابستون اون سال)

رفتیم و گفتیم و بله رو گرفتیم....خجالتی

کلی سوال آماده کرده بودم که بپرسم اما دانشگاه جا گذاشته بودم..اخم

از همون چیزایی که تو ذهنم بود و برام مهم بود پرسیدم و جلسه پرسش و پاسخ ما 2 ساعت و نیم طول کشید..!!!آرام

اعصاب همه خرد شد و حوصله ها سر اومد...مردد

خلاصه با اجازه بزرگترها بله رو گرفتیم.........لبخندخندهآرام

آخ چه بهاری.... با این بهار یخ مجردی آب شد...

تو اردیبهشت عقد کردیم...البته:

من گفتم عقد باشه برای تابستون...زبان درازی باز خودم گفتم اردیبهشت عقید میکنیم....آرام

یک سال بعد دوباره بهار شد... من از اردوی جهادی برگشتم و فروردین رفتیم سفر مکه... و اردیبهشت ولیمه دادیم و زندگی متاهلی رو زیر یک سقف 6 در 4 شروع کردیم....

بله دیگه شروع زندگی مستقل تو بهار... چقدر خوب ما با بهار شروع کردیم...

گذشت و سال بعد تو بهار بچمون بدنیا اومد....

خلاصه ما با بهار کلی خاطره زیبا داریم...

به بهار لبخند بزنید....لبخند

واس همین هر وقت نزدیک عید میشه من بوی عشق رو شدید تر از همیشه احساس میکنم...

من عاشق بهارم...

فکر نکنید تو این مدت همه چی گل و بلبل بود...

نه...

مشکلات بود...اما...

اون چیزی که مهم بود این بود که ما با هم بودیم....

جر و بحث داشتیم اما آخرش به با هم بودن می رسیدیم....

من عاشق این با هم بودن هستم....

من عاشق بهارم...

به بهار لبخند بزنید....

سر سفره عید موقع سال تحویل کاری کنیم دلامونم با طبیعت موافق باشه و تغییر کنه...

دعامون کنید...

عیدتون پیشا پیش مبارک...چشمک



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: بهار, عشق, من, همسرم, خواستگاری, عقد, زندگی, متاهلی,

نویسنده : مهدی تاریخ : چهار شنبه 25 / 12 / 1393



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به به دنبال رد پای دوست... مي باشد.