به دنبال رد پای دوست...

سیر نمایشگاهی جایگاه زن 7 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 6 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 5 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 4 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 3 سیر نمایشگاهی جایگاه زن 1 سیر نمایشگاهی زن مسلمان جواب دندان شکن..... دل، انسان و دنیا.... چگونه پاکدامنی زنان خود را حفظ کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تمدن یعنی....... آزادی... آدما از لحاظ فهمیدن چند دسته هستن؟؟؟؟؟ زندگی واقعیت نه خیال.... سبک زندگی 2 به نظر شما واقعیه؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! سبک زندگی جمله ای بسیار مهم در امر تبلیغات....


زندگی واقعیت نه خیال....

سلام


زندگی رویا و خیال نیست که بتونی هر جور خواستی در بیاری...

زندگی واقعیته.... واقعیت...


به واقعیت ها بیشتر فکر کن...


یا رویاهاتو با واقعیت یکی کن یا رویا ها تو به واقعیت تبدیل کن...

در هر صورت باید واقعیت رو قبول کنی...

پس با تکیه بر واقعیت زندگی کن نه رویا و خیال...



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: زندگی, روویا, خیال, واقعیت, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 27 / 2 / 1394

سبک زندگی 2

سلام مهربانان

در ادامه سبک زندگی به قسمت دوم فرمایشات رهبرمان آقا سید علی روحی فداه اشاره میکنیم:

«... نکته دوم در اینجا وجود دارد و آن این است که ما برای ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامی (سبک زندگی) به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم. تقلید از آن کسانی که سعی دارند روش های زندگی را و سبک و سلوک زندگی را تحمیل کنند به ملت ها. امروز مظهر کامل؛ و تنها مظهر زورگویی و تحمیل، تمدن غربی است.

بنده طرفدار این نیستم که در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها یکبارکی یک حرکت جمعی و عمومی انجام بگیرد؛ نه این کارها باید به تدریج انجام بگیرد. دستوری هم نیست. اینها فرهنگ سازی نیاز دارد... کار نخبگان است.. کار فرهنگ سازان است. و شما جوان ها باید خودتان را برای این آماده بکنید. این رسالت اصلی است.»

انشاء الله در قسمت های بعد نکات موجود در فرمایشات ایشان مورد بررسی قرار خواهد گرفت...



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: سبک زندگی, تمدن اسلامی, تمدن سازی, تقلید از سبک زندگی, نقش جوانان در تمدن سازی,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 21 / 2 / 1394

سبک زندگی

بسم الله

سلام به دوستان مهربان.

سبک زندگی یکی از دغدغه های مهم و اساسی رهبر معظم انقلاب اسلامی است.

سبک زندگی از مهم ترین عوامل زیر ساختی تمدن است. برای ساخت تمدن نیاز به یک سبک زندگی متناسب با اندیشه های بنیادین آن تمدن می باشد.

توضیح بیشتر بعد از پایان ذکر بیانات رهبر عزیز آقا سید علی خامنه ای (حفظه الله) در مورد سبک زندگی داده خواهد شد در این قسمت به برخی از این اشارات ایشان پیرامون سبک زندگی می پردازیم.

« نکته اول(در سبک زندگی ایرانی اسلامی) این است که رفتار اجتماعی و یبک زندگی تابع تفسیر ما از زندگی است.

هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که برای زندگی معیین بکنیم؛ برای خودمان ترسیم بکنیم متناسب با خود یک سبک زندگی به ما پیشنهاد می شود. به طور طبیعی یک نکته اصلی وجود دارد و آن ایمان است.

یک هدفی باید ترسیم کنیم؛ هدف زندگی را (و) به او ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان پیشرفت در این بخش ها(اهداف زندگی) امکانذیر نیست. مسئله ایمان مهم است. ایمان به یک اصل، به یک لنگرگاه اصلی اعتقاد. یک چنین ایمانی باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان سبک زندگی انتخاب خواهد شد.»



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: سبک زندگی, تمدن اسلامی, سبک زندگی ایرانی, سبک زندگی اسلامی-ایرانی, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 23 / 1 / 1394

کسب 5 چیز مهم با رعایت این موارد

بسم الله

خداوند خطاب به داوود نبی (علیه السلام):

ای داوود من 5 چیز را در 5 چیز قرار دادم اما مردم در 5 چیز دیگر به دنبال آن هستند:

1- علم،

علم را در سختی و تلاش قرار دادم اما مردم در سیری و راحتی می جویند.

2- عزت،

عزت را در طاعت و بندگی خودم قرار دادم اما مردم در اطاعت از سلطان به دنبال عزت هستند.

3- بی نیازی و غنی بودن،

غنی را قناعت قرار دادم ولی مردم در کثرت مال می جویند.

4- راحتی،

راحتی را در بهشت قرار دادم ولی مردم در دنیا بدنبال آن هستند.

5- رضایت من،

رضایت من در مبارزه با نفس است ولی مردم بدنبال رضایت نفس هستند و تابع نفس خود هستند.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: علم, رضایت خدا, راحتی, عزت, بی نیازی, داوود,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 18 / 1 / 1394

به کجا چنین شتابان....

سفر به خیر

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ! اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

(شفیعی کدکنی)

من عاشق این شعرم.....

در جواب «هوس سفر نداری...» میگم:

دل من گرفته زینجا

کرده است هوای آنجا

چه کنم که بسته ام دل

به نگاری همچو یک ماه

ورنه این دیار غمبار

نبود دیار ماندن

به امید این نگارم

زنده ام در این دنیا

من از این کویر وحشی

سخت دلگیرم چو باران

چه کنم که پای قلبم

شده زنجیر نگاران...

(س.ک)



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: شفیعی کدکنی, به کجا چنین شنتبان, به, کجا, چنین, شتابان, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 9 / 1 / 1394

شروع سال 1394

بسم رب الزهرا (س)....

گر نگاهی به ما کند زهرا (س)

دردهای ما دوا کند زهرا (س)

آبروی من همه از زهراست

گفتگوی من همی با زهراست

گفتگوی من الا مادر جان

تسکین دلم به گفتن یا زهراست....



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: مادر, زهرا (س), شروع سال 94, امسال سال مادر,

نویسنده : مهدی تاریخ : دو شنبه 8 / 1 / 1394

بوی خوب عشق آید از بهار....

بسم الله

به نام خداوندی که لحظه لحظه زندگی را سرشار از عشق کرد...

در همه حال...

در حال خنده...

بغض....

گریه...

تعجب...

بهت...

سرما...

گرما...

با ما...

بی ما...

خلاصه هر حالی که فکرشو بکنی....

به نام خداوندی که همه فصل هاش زیبا هستن و عاشقانه....

زمستون به برفاش و سوز سرماش واقعا زیبا و دوست داشتنیه...

پاییز با غروبای برگ ریزش حال عجیبی به آدم میده...

تابستون با گرمای سرشار از عشق و شب های پر ستاره تو جنگل های شمال با ... زیر آسمون خدا چشم دوخته به آسمون و ستاره هاش...

(جای خالی رو هر جور دوست داری به صورت مجاز پر کن. مثلا با همسر یا دوست یا پسر یا دخترم و... فقط مجاز عاقلانه باشه)

بهار یه حال دیگه ای داره...

من تمام فصلها رو دوست دارم اما بهار یه چیز دیگس...

بهار سرفصل آشنایی منو و همسرم تو مراسم خواستگاریه....

یادش بخیر...

اردوی جهادی بودم....

پدرم گفت نمیخوای بیایی خونه؟؟

گفتم نه از همین جا مستقیم میرم دانشگاه...

عیدم نرفتم خونه...

ولی خب چه میشه کرد...

تقدیر دیگه...

فکر کنم ششم فروردین بود نمیدونم چی شد برگشتم خونه...

طرفو از قبل میشناختم...خجالتی

نه به رسم امروزیا(یعنی دوست دختر دوست پسری)...

به رسم اون روزیا... یعنی دوست داشتن دورا دوری....چشمک

سرجمع چند بار همدیگه رو دیده بودیم اونم کوتاه در کنار خانواده...خنده

همون شد و افتادیم سر زبونا...خنده

هر دو طرف انکار میکردیم....متعجب

حقیقتا هیچ ارتباطی نداشتیم...

اصلا رابطه فامیلی نزدیک... یا رفت و آمد هم نداشتیم...

فقط از یه طایفه بودیم...

خلاصه اومدم و نمیدونم چی شد که پیشنهاد خواستگاری تو عید رو به پدر دادم (از قبل داده بودم اما نه برای عید اون سال برای بعد از درس یا حداقل تابستون اون سال)

رفتیم و گفتیم و بله رو گرفتیم....خجالتی

کلی سوال آماده کرده بودم که بپرسم اما دانشگاه جا گذاشته بودم..اخم

از همون چیزایی که تو ذهنم بود و برام مهم بود پرسیدم و جلسه پرسش و پاسخ ما 2 ساعت و نیم طول کشید..!!!آرام

اعصاب همه خرد شد و حوصله ها سر اومد...مردد

خلاصه با اجازه بزرگترها بله رو گرفتیم.........لبخندخندهآرام

آخ چه بهاری.... با این بهار یخ مجردی آب شد...

تو اردیبهشت عقد کردیم...البته:

من گفتم عقد باشه برای تابستون...زبان درازی باز خودم گفتم اردیبهشت عقید میکنیم....آرام

یک سال بعد دوباره بهار شد... من از اردوی جهادی برگشتم و فروردین رفتیم سفر مکه... و اردیبهشت ولیمه دادیم و زندگی متاهلی رو زیر یک سقف 6 در 4 شروع کردیم....

بله دیگه شروع زندگی مستقل تو بهار... چقدر خوب ما با بهار شروع کردیم...

گذشت و سال بعد تو بهار بچمون بدنیا اومد....

خلاصه ما با بهار کلی خاطره زیبا داریم...

به بهار لبخند بزنید....لبخند

واس همین هر وقت نزدیک عید میشه من بوی عشق رو شدید تر از همیشه احساس میکنم...

من عاشق بهارم...

فکر نکنید تو این مدت همه چی گل و بلبل بود...

نه...

مشکلات بود...اما...

اون چیزی که مهم بود این بود که ما با هم بودیم....

جر و بحث داشتیم اما آخرش به با هم بودن می رسیدیم....

من عاشق این با هم بودن هستم....

من عاشق بهارم...

به بهار لبخند بزنید....

سر سفره عید موقع سال تحویل کاری کنیم دلامونم با طبیعت موافق باشه و تغییر کنه...

دعامون کنید...

عیدتون پیشا پیش مبارک...چشمک



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: بهار, عشق, من, همسرم, خواستگاری, عقد, زندگی, متاهلی,

نویسنده : مهدی تاریخ : چهار شنبه 25 / 12 / 1393

بمن چه....

بسم الله....

حجاب خوبه یا بدإ؟؟؟؟

خب بمن چه که تو حجاب داشته باشی یا نداشته باشی؟؟؟؟

تو چیکاره منی؟؟؟؟

من خودم زن دارم

زنمو هم دوست دارم....

اونم منو خیلی دوست دارإ...

ما چون همدیگه رو دوست داریم زیباییهامونو برای هم حفظ میکنیم....

من تمام وجودمو به اون دادم....

چشمامو فقط موظف به دیدن زیبایی های اون کردم...

فقط اون برام مهمه...

اون اولین و آخرین نقطه ی اتکای من تو کمبود ها و مشکلات و خوشی ها و شادی ها مه....

در عوضش اونو پذیرفته که زیباییهاش مال منه...

من بهش میگم:

عزیز دلم. دوست دارم تمام زیبایی هات مال من باشه....

بهش میگم:

عشق من. دوست ندارم با لباس پوشیدن نادرست چشمی بهت خیره بشه....

بهش میگم:

وجود من. من هم جسمتو میخوام همروحتو. کل وجودتو میخواهم....

خلاصه واسه هم شدیم و نه برای دیگران.

چی داشتم میگفتم؟؟؟؟؟

آها... یادم اومد....

بمن چه که تو حجاب داری یا نه؟؟؟؟

بمن چه که تو بد حجابی یا خوش حجاب؟؟؟؟

ولش کن...

راستی....

تو زیباییهات برا کیه؟؟؟؟

یعنی....ولش کن....

راحت باش....



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: عشق من, حجاب, بد حجاب, حجاب خوبه یا بد, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 12 / 12 / 1393

مهمانی خدا...

کاش خدا همنشین سفره من باشد...

با او قسمت میکنم، هر چه دارم را من....

گرچه در سفره من، نان خشکی بیش نیست...

من همان را با خدای خویش قسمت میکنم...

در کنار سفره ام چشمه آبی جاریست...

به زلال آیینه، آبی از آن جاریست...

تا خدا می آید...

سفره را پهن کنم...

نانی در سفره ام نیست!!!!

نان خشکم کجاست؟؟؟

سفره را خوب تکان دادم من...

نان خشکهایم نیست...

پس چه شد نان هایم؟؟؟

در کجا بنهادم؟؟؟

روی طاقچه؟؟؟

نه نیست...

توی گنجه؟؟؟

نه نیست...

آه یادم آمد...

نان خشک را دادم، به پسری کوچک...

پس چگونه من ز مهمان، پذیرا باشم...

خجل از روی خدای خویش تنها باشم؟

شاعر(س.ک)

ادامه دارد...

 

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: خدا, مهمانی, شعر مهمانی خدا, شعر,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 10 / 12 / 1393

موعظه های لقمان...

 با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!

پدر  و مادر از مهمترین واژه ها در فرهنگ اسلامی و ایرانی هستند....

در قرآن خداوند بعد از دستور به پرستش خود دستور به نیکی به پدر و مادر می دهد...

«...لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...»  (بقره/83)

خداوند بعد از دستور به پرستش خود نمیگوید نماز بخوانید یا روزه بگیرید بلکه می گوید:

«...وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...»

در اسلام اطاعت از دستور پدر و مادر در همه جا واجب است مگر اینکه پدر و مادر فرزند را به خلاف دستور خداوند فرمان دهند....

«وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا...» (لقمان/15)

«و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى، که از آن آگاهى ندارى (بلکه مى دانى باطل است)، از ایشان اطاعت مکن...»

اما حتی در اینصورت نیز خداوند دستور به احترام آنها می دهد....

«...وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا...»  (لقمان/15)

« ...ولى با آن دو، در دنیا بطرز شایسته اى رفتار کن... »

****

 

*****

 

به یاد بیاریم وقتی طفلی کوچک بودیم پدر و مادر و خصوصا مادر برای ما زحمات زیادی کشیدند...

 

رنجها تحمل کردند...

 

بی خوابی ها...

 

خستگی ها...

 

از هر فداکاری در حق فرزند دریغ نورزیدند...

 

از جان خود مایه گذاشتند...

 

با عشق و محبت...

 

و اما فرزند...

 

فرزندان شما نمی دانید با عشق فرزند را دوست داشتن یعنی چه...

 

شما نمیدانید با عشق فرزند را در آغوش گرفتن یعنی چه...

 

شما نمی دانید با عشق فرزند را نوازش کردن یعنی چه...

 

شما نمی دانید با عشق فرزند را بوسیدن یعنی چه...

 

تا اینکه خود پدر یا مادر شوید...

 

تمام سختی را و رنج ها را تحمل می کنند به عشق فرزند...

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: موعظه, لقمان, وصیت, پدر و مادر, پدر, مادر, نیکی به پدر و مادر, والدین, احسان به والدین, عشق به فرزند, ,

ادامه مطلب...
نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 5 / 12 / 1393

موعظه های لقمان...

فرزندم هيچکس و هيچ چيز را با خداوند شريک مکن!

 «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»

«(به خاطر بیاور) هنگامى را که لقمان به فرزندش ـ در حالى که او را موعظه مى کرد ـ گفت: «پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگى است.»

این اولین موعظه لقمان حکیم به فرزندش بود...

میتونیم درس بگیریم میتونیم از کنارش بگذریم...

 

گاهی اوقات بدون اینکه فکرشو بکنیم و یا بخواهیم این کار را انجام میدهیم...

خدا شریکی نداره....

خدایا ! اگر گاهی از روی اشتباه و ندانسته این کار رو کردم از من خرده نگیر....

خدایا! اگر جهان آفریدگاری غیر از تو داشت این نظم رو نداشت...

خدایا! دست ما رو بگیر که ما فطرتا به تو معتقدیم اگر چه گاهی در عمل کوتاهی میکنیم و...

 

خدایا! اگر تو ما را نپذیری به کجا باید پناه ببریم...

خدایا! تو وجودت کرم و بخششه.... پس خلاف ذاتت عمل نمیکنی...

خدایا! چه بسیار خوبی هایی که من اهلش نبودم و تو در بین مردم منتشر کردی...

خدایا! تو باعث شدی مردم فکر کنن من آدم خوبی هستم...

خدایا! دوستت دارم...



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: خدا, دوستی با خدا, موعظه لقمان, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : دو شنبه 2 / 12 / 1393

تقدیم با عشق به عشق

بسم الله

به نام خداوندی که عشق محبوبم را در قلبم چنان چشمه ساری خنک جاری گردانید که خنکایش آتش درونم را التیام بخشیده...

به نام خداوندی که محبت معشوقم را مانند شبنم صبحگاهی بر گلبرگ های قلبم نشانده که طراوت بخشش باشد...

ای عشق... ای یگانه هدیه ی خداوند در زندگی من برای تو می نویسم....

اکنون که مانند زیباترین ترانه ها در زندگی من سروده میشوی...

اکنون که مانند گرم ترین آتش ها بر قلب من حرارت میدهی....

اکنون میگویم که دوستت دارم....

چیزی برای نشان دادن مهرت در دنیا وجود ندارد...

حتی کلمات توانایی ابراز عشقم به تو را را ندارند...

چه کنم که دچار جبر کلماتم... دوست می داشتم با چیزی فراتر از تصور تو را وصف کنم ولی نیافتم...

به کلمات پناه آوردم... عذرم را بپذیر...

عذرم را بپذیر اگر محدود به کلمات میکنمت ای عشق....

نمیدانم چگونه پاسخ همه ی فداکاریهایت را بدهم...

چیزی ندارم جز دعا

چیزی ندارم جز خواستن از کسی منت نهاد بر من و  تو و عشقت را به من ارزانی داشت....

پس از او میخواهم:

الها! به عزتت سوگند عشقمان را ابدی گردان تا این هدیه تا ابد برایم بماند...

بارالها! به قدرتت سوگند قبل از او مرا بمیران که طاقت فراقش ندارم...

جان خدایا! ما را در دنیا و آخرت از هم جدا مگردان...

***تقدیم به همسرم مهربانم ***

***همسر مهربانم از عمق جان دوستت دارم***



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: عشق, همسرم, با عشق, محبت, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : چهار شنبه 6 / 11 / 1393

توهین به انسانیت انسان....

بسم الله الذی خلق کل شی ببرکت محمد و آله

به نام خداوندی که همه چیز را به برکت وجود محمد(ص) و آلش آفرید.

محمد(ص) انسانیت انسان است.

هرکس اندکی نسبت به او شناخت داشته باشد به خود سرسوزنی جرأت اهانت به آن سرشت پاک را نمیدهد.

محمد(ص) عصاره بهترین های تمام آفرینش خداست.

اگر جهان محمد(ص) را می شناخت و پیامش را میپذیرفت و مطیعش میشد دیگر نیازی به بهشت و جهنم نبود.

تاریخ نویسان در دوره های جدید سعی کردند در حرکت جریان های تاریخ حرکت جریانی که بر عهده پیامبران بوده را کم رنگ و محو کنند. اما به خوبی دریافتند که امکان این عمل وجود ندارد لذا به تحریف تاریخ پرداختند. در انجیل و تورات دست بردند و کتب افسانه ای در مورد پیامبران الهی چون سلیمان و داوود و موسی و یعقوب و... نوشتند و نسبت های گوناگونی به این بزرگان جریان اصیل انسانیت در طول تاریخ دادند تا شاید این جریان را به انزوا کشیده و به نفع خود مصادره کنند.

با نسبت زنا به پیامبران آن هم زنا با دختران تا نسبت جادوگری به سلیمان و نسبت فرزند خدا بودن به عیسی و... ، همه و همه برای مقابله و مصادره این جریان تاریخی بوده است.

توانستند آیین مسیح که تکمیل کننده آیین موسی و پیامبران قبلش بود و آیین موسی و سایرین را تحریف کنند و به نابودی بکشانند تا جایی که امروزه از مسیحیت واقعی و از یهودیت واقعی جز نامی باقی نیست.

اما نتوانستند در آیین محمد مصطفی (ص) خللی ایجاد کنند به برکت این آیه قرآن که:

«إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ  (سوره حجر آیه٩)»

« ما قرآن را نازل کردیم و به طور قطع ما آن را حفظ میکنیم.»

تحریف آیین این منجی بشریت امکان پذیر نبود پس باید آن را به انحراف بکشانند. گروه های تکفیری را شکل دادند. اسلام را در قالب گروه های تکفیری به جهانیان معرفی کردند. با ایجاد حمله ساختگی به دفتر مجله شارلاتان ها سعی کردند افکار عمومی برای پذیرش عمل زشت خود را آماده کنند.

اما کور خواندند.

بیچاره ها اگر کمی ادبیات فارسی میخواندند به این روز دچار نمیشدند.

اگر ادبیات فارسی میخواندند می فهمیدند که:

چراغی را که ایزد برفروزد**** هرآن کس پف کند ریشش بسوزد.

که درستش ریشه اش است.

به پف کردن چراغی که ایزد برافروخته ریشه خود را سوزاندند.

اگر کمی ادبیات می دانستند و ضرب المثلهای ما را میخواندند میفهمیدند که :  با آل عبا هر که در افتاد برافتاد.

اینها تصور کردند با این کارها جهانیان نسبت به این بزرگ مرد تاریخ بشریت و هستی بد بین و بذنظر میشوند. دیگر نمیدانند با دست خود 3 میلیون تبلیغات در اختیار میلیون ها نفر قرار دادند تا درباره کسی که تا کنون نمیشناختند به مطالعه بپردازند.

چه ترسی از بیداری اروپا و آمریکا بر جانشان افتاده که اینگونه مستاصل شده اند....

الهی شکر که خود با دستان خود به این بیداری دامن زدند....

الها شکرت که اگر ما میخواستیم برای پیامبر خود تبلیغ کنیم نمیتوانستیم اینگونه موثر باشم که این احمق ها با این حماقت توانستند...

به گفته امام سجاد (ع): شکر و سپاس مخصوص خدایی است که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد.

و

به گفته قرآن:

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (سوره صف آیه٨)»

آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل میکند هرچند که کافران خوش نداشته باشند.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: انسانیت انسان, توهین به پیامبر, شارلاتان و نقشه اهانت, اسلام راستن, انحران اسلام, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : سه شنبه 5 / 11 / 1393

منادی آزادی
بسم الله الرحمن الرحیم
منادی آزادی
تا به حال از خودتان سوال کردید که تکلیفتان با خودتان چیست؟؟؟
تا به حال از خودتان پرسیدید که فرق شما با سایر انسان هایی که در گذشته زندگی میکردند چیست؟؟؟؟
به نظر شما دوره های تاریخی که به اسم برده داری، ارباب رعیتی یا فئودالی و... تا به امروز بوده چه تفاوتی با هم داشته اند؟؟؟
این دوره ها با هم تفاوت ذاتی دارند یا شکلی؟؟؟؟؟
اصلا ما امروز برده ایم یا آزاد؟؟؟؟
 
به نظر نویسنده ازابتدای تاریخ تا همین الان که شما در حال خواندن این متن هستید هیچ تغییری در ساختار حاکم بر جهان بوجود نیامده و اصلا کل هستی متکی بر یک اصل در جامعه و در هستی به نام وجود اختلاف طبقاتی استوار است. این اصل یک اصل اساسی و خدشه ناپذیر می باشد.
 
در یونان باستان طقه بندی بر اساس این اصل استوار بوده و مردم به آزاد و برده و مهاجر یا طبقه متوسط یا حاشیه نشین ها تقسیم میشدند که اکثر جمعیت جامعه برده بودند. اقلیت آنها به اصطلاح آزاد بودند. جمعیت بسیار کم که به استناد خودشان پایه گذار دموکداسی بودند.... موضوع جالب در این رابطه این بود که یک برده برای همیشه برده بود و امکان انتقال طبقاتی از پایین به بالا با فرض شرایط عادی در جامعه وجود نداشت مگر در صورت جنگ که اگر مغلوب می شدند گروه پیروز گروه آزاد را برده میکرد. این یک مثال از گذشته بود که یک تصویر کلی از جامعه آن زمان ارائه می دهد.
 
در تمام ادوار تاریخ به استثنای یک دوره بسیار کوتاه این اصل و تفکر بر تمام جوامع حاکم بود که کل جامعه به طبقات مختلف تقسیم می شدند و تمام مردم بر اساس دارایی و از لحاظ مادی در این طبقات قرار میگرفتند.یعنی در تمام طول تاریخ تا به امروز مردم یا برده بودند یا آزاد یا ارباب بودند یا رعیت. البته همان گونه که گفته شد وجود ساختار طبقاتی یک اصل اساسی در خلقت است و در صورت نبود این اصل خلقت دچار مشکل می شود.
 
در تمام ادوار تاریخ انسان هایی آمدند به عنوان پیامبران و یا مصلحان که با این موضوع در روش مبارزه کردند. به این معنا که پیامبران قائل به وجود ساختار طبقاتی بودند اما روش تقسیم بندی را در هر دوره مورد نقد قرار داده و روشی را معرفی میکردند که یکسان بود. به این صورت که تمام پیامبران برای مبارزه با تقسیم بندی طبقات بر مبنای مادیات آمده بودند در عین حال که معتقد به وجود طبقات به عنوان یک اصل ضروری و انکار ناپذیر بودند.
 
تقسیم بندی بر این مبنا سبب بر هم خوردن نظم طبقاتی ایی می شد که گروه ها برای ایجاد آن تلاش کرده بودند تا در پرتو آن به منافعی برسند. عده کسانی که در تقسیم بندی بر اساس مادیات به منافع می رسیدند بسیار کمتر از کسانی بود که منافعی نداشتند یا لااقل منافع بسیار کمی داشتند که بود ونبود این ساختار برایشان می توانست فرقی نداشته باشد. اما آن عده که منافع داشتند به راحتی می توانستند با به دست گرفتن افکار عمومی از طریق امکانات مادی صحنه را مدیریت کنند.
 
شاید پرسیده شود که چرا مردمی ک در این تقسیم بندی منافعی نداشتند تن به چنین تقسیم بندی می دادند؟ در پاسخ باید گفت همانگونه که گفته شد این یک اصل اساسی در هستی و خلقت است به ایت معنا که یک قانون تکوینی و خدشه ناپذیر بوده و ریشه در فطرت انسان دارد لذا امکان مقاومت در برابر این موضوع وجود ندارد از آنجایی کهه پیش زمیه آن در فطرت و اندیشه انسان و در ذات انسان ریشه دارد. و انسان کاملا موافق قئانین تکوینی بوده و در صورتی که این قوانین در قالب تشریعات به انسان عرضه شود مطمئنا خواهد پذیرفت. در این موضوع نیز انسان در روش دچار اشتباه شده بود که براحتی مورد استفاده سودجویان قرار گرفت. گاهی در قالب حس ناسیونالیسم(تعصب گرایی)  و گاهی در قالب کاریزماتیک (شخصیت گرایی) و گاهی نیز در قالب سنت گرایی و... سایر روش هایی که به وسیله آن میتوان این موضوع یعنی طبقه بندی بر اساس طبقات مادی را نهادینه کرد.
 
این تقسیم بندی بر اساس تفکرات صرفا مادی در واقع انحراف اصل در ارزش گذاری و نه در ماهیت بوده است لذا همانگونه که گفته شد مورد توجه نیز قرار می گرفته و هرگاه کسی از درون جامعه به مخالفت با آن در روش - یعنی ارزش معیار قرار گرفته برای تقسیم بندی – بر می خواست ابتدا مورد هجوم اکثر جامعه قرار میگرفت. کما اینکه در مورد تمام پیامبران این موضوع براحتی قابل درک است که چگونه با آنها مقابله شد است. حتی امروزه نیز در برابر افکار پیامبران با انحراف تاریخ و دست بردن در تاریخ سدی کشیده می شود تا آن افکار شیوع پیدا نکند. امروزه نیز این موضوع وجود دارد  و جامعه بر اساس همان معیار مورد تقسیم بندی قرار گرفته است و این به عنوان یک موضوع مورد پذیرش در تمام جوامع جهان می باشد.
 
با ظهور پیامبری در منطقه ای که در آن سیستم تقسیم بندی و طبقه بندی بر اساس بدترین معیار آن یعنی تعصب گرایی قومی وجود داشت تا آنجا که تعصب جنسیتی در آن به بدترین شکل یعنی زنده به گور کردن دختران به عنوان یک رسم پسندیده مورد پذیرش قرار گرفته بود روزنه ای از امید برای اصلاح روش مذکور را ایجاد کرده بود. اما کاری بس دشوار و سخت بود و در نگاهی غیر قابل اجرا.
 
این پیامبر با تمام تلاش خود سعی کرد تا اصولی اساسی و بنیادی را پایه گذاری کند یکی از اصولی که باید اصلاح می شد روش طبقه بندی بود. وی معیاری جدی برای طبقه بندی بوجود آورد که به قانونگذار تکوینی مربوط می شد و در واقع نظام صحیح طبقه بندی خلقت به شمار می آمد. معیاری نو برای طبقه بندی به نام "تقوا". این معیار بشدت مورد انتقاد قرار گرفت و خشم تمام کسانی را بر انگیخت که تا آن زمان معیارشان نسب و قبیله برای ارزش گذاری و طبقه بندی بود. مجاهدت های فراوان این شخصیت برجسته تمام تاریخ و تمام هستی سبب به ثمر نشستن تلاش های وی در دوران حیاتش شد و نظامی سیاسی را بر مبنای اصول واقعی بنا نهاد.
 
نظامی که در آن عنوان می شد که:
 
"ان اکرمکم عند الله اتقاکم"
 
آخرین و بالاترین طبقه هستی خالق مطرح شد و معیار رسیدن به طبقات بالاتر نه ثروت و دارایی، نه نسب و شرف، نه تعصبات و هیچ چیزی که اندکی رنگ و بوی مادیات داشته باشد بلکه معیاری در نظر گرفته شد که همگان می توانستند با هر میزان از سطح زندگی مادی به آن دست یابند یعنی "تقوا". تقوا آن یعنی چیزی را که خدای عزیز انجام آن را نهی کرده انجام ندهیم و چیزی را که خدای مهربان امر کرده انجام بدهیم. یک معیار ساده که همگان قادرند بر اساس آن در این طبقات سیر کنند و خود را به طبقات بالاتر ارتقاء دهند.
 
این تقسیم بندی همانگونه که گفته شد مورد مخالفت هایی فراوان قرار گرفت چرا که هیچ فرقی بین سیاه و سفید و سرخ، عربی و عجمی و ... قرای نمی داغد جز به تقوا. و این گفته ای است از پیام آور این ارمغان یعنی محمد مصطفی (ص) که فرمودند:
 
"هیچ تفاوتی میان عرب و عجم وسیاه و سفید و سرخ وجود ندارد مگر به تقوا"
 
این معیار نیز زمانی دیر نپایید و بعد از وفات این پیام آور مورد تعرض و تحریف قرار گرفت با کنار گذاشتن وصی بر حق وی. بعد از 25 سال از رحلت این منادی آزادی حقیقی وصی او به حکومت رسید که وی نیز در راستای اصلاح انحرافات ایجاد شده در این پیام حق در مدت 4 سال و 9 ماه حکومتش 3 جنگ بزرگ داخلی بر او تحمیل شد و در نهایت در همین راه به شهادت رسید. جز این دوران بسیار کوتاه دیگر هیچ دوره ای را نداریم که حکومتی و یا نظامی ایجاد شده باشد که اینچنین بوده باشد و اینگونه حکومت کرده باشد. حکومتی که در آن حاکم برای نزاعی که بین او و یک فرد یهودی پیش می آید به قاضی مراجعه کند و حکم قاضی حکومت خود را بر علیه خودش قبول نماید.
 
امروزه نیز مانند تمام ادوار تاریخ تقسیم بندی بر اساس معیار های مادی بوده و حتی با شدت بسیار بیشتر مسئله بهره کشی از انسان ها پیگیری می شود. امروزه که دنیا در شناخت این معجزه هستی است عده ای به دنبال مخدوش کردن چهره این منادی صلح و آزادی انسان ها هستند و اخیرا نیز نشریه ای به انتشار تصویری موهن از این پیامبر یعی در تنزل ایشان و دعوت ایشان به یک پدیده منطقه ای داشته و سعی کرده از جهنی شدن دعوت وی جلوگیری کند.
 
مطمئنا شاهد خواهیم بود که این عمل این نشریه سبب آشنایی مردم جهان و پیگیری برای شناخت ایشان خواهد شد و هرچند که هدف آنها تخریب اسلام و پیامبر اسلام بوده و این عمل زشت و غیر انسانی را انجام داده اند ولی « و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» را خواهند دید. کسانی که جرأت انتشار مطلبی و حتی عکسی از جنایات صهیونیست ها را ندارند. و وقتی مطلبی را اشتباها بر علیه صهیونیست ها چاپ میکنند بلافاصله از انتشار آن معذرت خواهی میکنند. ولی با افتخار به پیامبر اسلام توهین میکنند به اسم دروغین آزادی.
 


:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: توهین به پیامبر, پیامبر, پیام آور صلح, آزادی, صهیونیسم, فرانسه, ,

ادامه مطلب...
نویسنده : مهدی تاریخ : پنج شنبه 2 / 11 / 1393

داریم چیکار میکنیم؟!!!!؟

داریم چیکار میکنیم؟؟؟؟

داریم کلی وقتمونو میزاریم رو بارگذاری مطالب تو وبسایت که چی بشه؟؟

اصلا کلی نه یه وقتی رو میزاریم برای بارگذاری مطالبی که از این ور و اون گرفتیم یا خودمون از تراوشات ذهنمون( چشمک ) مینویسیم که چی بشه؟

اونم کجا تو جایی که لوکس بلاگ لطف کرده(خنده) و به ما فضای رایگان برای این کار داده؟؟

نه لوکس بلاگ تمام سایتهایی که فضا میدن برای ایجاد وبلاگ.

ما زور میزنیم که آمار بازدیدمون بالا بره که چی بشه؟؟؟؟

که اون سایتی که مثلا لطف کرده و فضا بهمون داده بتونه به راحتی از این راه کسب درآمد کنه!!!!

بله من و شما و تقریبا همه کسانی که امثال ما هستن کارگرای بی مزد اینا هستیم....!!!!!

ما وقت میزاریم

ما هزینه میکنیم

ما همه کار میکنیم

تا

اونا پول در بیارین.............

به این میگن برده داری اینترنتی ......

درسته با استفاده از قسمتهای پنهان شخصیت ماها که خودمون ازش بی اطلاع هستیم براحتی از ما کار میکشن....

میل به دیده شدن

میل به برقراری ارتباط

میل به بیان اندیشه ها

و....

و هزاران بعد شخصیتی که ازشون غافل هستیم و اونا با این کار براحتی ازشون در راستای کسب درآمد استفاده میکنند.....

و ما غافلیم از اینکه عمر و زمان با ارزشترین چیزیه که داریم برای این کار میزاریم......



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: اینترنت, لوکس بلاگ, داریم چیکار میکنیم, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : یک شنبه 26 / 10 / 1393

او رئیس است یا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام

دیروز رفته بودم بانک تا ببینم میتونم یه وام دو میلیون تومنی بگیرم یا نه!!!!!!!!! البته این چیزی که میخوام بنویسم خیلی وقته که دغدغه ی منه اما اتفاق دیروز باعث شد تا به فکر بیافتم که اونو با شما در میون بذارم....

خلاصه رفتم بانک از کارگر بانک که مسئول تسهیلات بود در مورد کارم پیگیری کردم. طوری رفتار کرد که انگار من اونجا نیستم...انگار من بهشون بدهکارم.... آخرش راضی شدن یک میلیون تومن بهم وام بدن.... از پول خودم لطف میکنن و به خودم با هزار منت یک میلیون تومن وام اونم  وام با سود کم چشمک میدن....

یا مثلا هر وقت میرم قسط وام ازدواجمو بدم دور از چشم شما کارگری که پشت باجه نشسته طوری رفتار میکنه که انگار من نوکرشم....

شما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا الان از این رفتارها باهاتون شده؟؟؟؟؟؟ چه جور جواب دادید؟؟؟؟؟؟

میدونین مشکل کجاست؟؟؟؟ مشکل اینجاست که شما نمیدونین بعضی از چیزا رو....

اونی که پشت میز نشسته کارگر شماست...مگه دوره ارباب رعیتیه که اونجور برخورد میکنن......

باور کنین که اونا کارگر شما هستن در اینصورت با اونا مثل کارگرتون برخورد خواهید کرد....کارگری که موظفه کار شما رو در چارچوب قانون انجام بده....

آره درست شنیدی اون کارگر شماست... کارگر همه ما به اصطلاح طبقه پایینی ها از نظر مالی... اگه پول ما نبود بانکی قدرت تشکیل شدن پیدا نمی کرد...

بانک داره

پول شما رو میخوره

به شما زور میگه

سود خودشم میکنه....

وگرنه بانک از کجا میاره این ساختمونا رو تو بهترین جاهای شهر و به بهترین شکل میسازه؟؟؟؟؟

یا مثلا یه بانک تو شهر ما جریمه 60 میلیاردی برای ساخت و ساز به شهرداری داده.

از کجا آورده که این جریمه رو به شهرداری بده؟؟؟؟؟؟؟؟ 

اینا همش بخاطر اینه که ما خودمونو باور نکردیم... اگه این وضع موجود رو قبول داریم یعنی پذیرش ارباب و رعیتی با ایت تفاوت که شکلش عوض شد و ما خودمونو گول میزنیم....

 

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: بانک, سودبانکی, وام, رعیت, ارباب رعیتی, طبقه پایین, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 23 / 10 / 1393

ضربه مغزی***********

بسم الله

سلام

تا حالا شده یه ضربه آروم به سرتون بخوره؟ ضربه شدید چی؟ اطرافیاتون؟

گاهی اوقات آجر از طبقه دوم روی سر آدم می افته و چیزیش نمیشه و گاهی یه سنگریزه یه سر کسی میخوره و میمیره!!!!!!!!!!!!!

چی شده؛ تعجب کردی؟!!!!!!!!!!؟

متنی که در زیر می آید به شما کمک میکند تا وقتی کسی در حضور شما به سرش ضربه وارد می شود بفهمید که دچار ضربه مغزی شده یا نه.

وقتی فردی دچار حادثه ای می شود که به سرش ضربه می خورد. مثلا در مهمانی با هم شوخی میکنید که ناگهان لیوان یا هر چیزی دیگر نا خواسته به سر طرف مقابل می خورد. وی شاید ابتدا به ظاهر مشکلی نداشته باشد و رفتارش عادی باشد اما همین فرد ممکن است دچار ضربه مغزی شده باشد. اگر در عرض کمتر از سه(3) ساعت بله درست خواندید کمتر از سه ساعت فرد به بیمارستان نرسد ممکن است به گورستان برسد....

برای اینکه تشخیص دهید فردی که به سرش ضربه وارد شده دچار ضربه مغزی شده یا نه از او بخواهید سه کار را انجام دهد:

1- از او بخواهید بلند بخندد.

2- از او بخواهیم دو دستش را صاف بالا نگه دارد.

3- از او بخواهیم یک جمله ساده (مثلا«امروز هوا آفتابی است») را چند بار بصورت مداوم و پشت سر هم تکرار کند.

اگر(خدایی نکرده) او نتوانست یکی از کارهای بالا را به درستی انجام دهد هر چه سریع تر او را به بیمارستان منتقل کنید و آنها را در جریان قرار دهید.

.

.

.

هنوز که ایستادین.

منتقلش کنید.....................................

 

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: ضربه مغزی, راه های تشخیص ضربه مغزی, مهمونی, مردن, بیمارستان,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 16 / 10 / 1393

زن چیست؟؟؟؟؟؟؟

سلام

به نام آنکه موجودی به نام زن را آفرید تا آدم و آدمیت معنا پیدا کند....

زن اگر زن باشد معنای زندگی است...

زن اگر زن باشد ریحانه بهشتی است...

زن اگر زن باشد مرد بی او  بی معنی است...

زن اگر زن باشد زیباترین معجزه هستی است...

زن اگر زن باشد لطیف ترین احساس وجودی است....

حتی لطیف تر از برگ گلی که شبنم صبحگاهی مهمانش است...

زن اگر زن باشد عاشقانه ترین سرودی است که خداوند سروده است...

چه کنیم که زن میخواهد ...

قهرمان باشد نه زن...

کاش زنان ما جایگاه خود را میفهمیدند

کاش زنان ما ارزش خود را بالاتر از تن میدانستند

کاش زنان ما میدانستند اگر زن باشد مرد خواهد بود و اگر نباشند هستی نخواهد بود چه برسد به مرد...



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: زن, زن چیست, جایگاه زن, زن ومرد,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 9 / 10 / 1393

اینجا کجاست؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجا کجاست؟؟؟؟

اینجا چگونه جایی است که در آن فقط برای بالا بردن آمار بازدید به همدیگر اهمیت میدهیم!!!!!

اینجا کجاست که تعداد لایک خوردن معیار برتری است و هر کاری میکنیم تا بیشتر لایک بخوریم!!!!!

اینجا کجاست که انسان ها به شرطی به دیگری سر میزنند که او هم به دیدن سایت بییاید نه برای ددیدار که برای بالا رفتن آمار!!!!!

اینجا کجاست؟؟؟

اینجا کجاست که هر چیزی دارد جز...

هر چه بخواهی در آن پیدا میشود جز...

میدوی چرا سه نقطه گذاشتم؟؟؟؟ ممیخواستم بنویسم جز محبت حقیقی دیدم به بعقیه ظلم میشه پس سه نقطه گذاشتم تا تمام ارزش های انسانس توش جا بشه...

آره اینجا کجاست که تمام ارزش های والای انسانس رو به سخره گرفته!!!!!

اینجا کجاست که آدما هر طور دوست داشته باشن خودشونو نشون میدن و هیچوقت نمیشه فهمید که کی چجوریه!!!!!

اینجا کجاست؟؟؟

اینجا کجاست که هویت توش معنی نداره!!!!!

کمک... کسی هست کمکم کنه؟؟؟؟ ااااااگه کمکم کنین قول میدم روزی 10 بار لایکتون کنم.... به شرف نداشته ی اینجا قسم این کار رو انجام میدم....

کمک کنین انسانیتم داره میمیره.... هویتم.... من وجودیم.... کمک!!!!!



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: فضای مجازی, هویت, اینجا, لایک,

نویسنده : مهدی تاریخ : پنج شنبه 3 / 10 / 1393

معیار ارزش قائل شدن

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

معیار ارزش گذاری افراد چیه؟

در اطرافیان شما معیار ارزش گذاری و ارتباط برقرار کردن با دیگران چیه؟

بیشتر بر اساس پول و سطح زندگیه یا ارزش وجودی اون آدما؟؟؟/

بعضی وقت ها دلم خیلی میگیره... چون میبینم به افراد بر اساس سطح زندگی احترام میذارن!!!!!

تو رو خدا این معیار نباشه که چون یکی پیاده هستش یا ماشینش مدل پایینه یا خونش پایین شهره یا خونش کوچیکه و... هزار تا معیار اینجوری پس زیاد مهم نیستن و احترام ندارن....

ما بچه های طبقه پایین جامعه هستین اما از نظر مالی نه فرهنگی

ما بچه های پایین شهریم از لحاظ دسترسی به امکانات نه هوش و IQ

ما بچه های پایین شهریم اما نه از لحاظ جایگاه و احترام

ما موتور محرکه جامعه هستیم....

خودمونو دستکم نگیریم....

اگه ما نباشیم کار طبقه بالایی ها ( فقط از نظر مالی طبقه بالا هستن) نه تنها لنگ میمونه بلکه هیچی نیستن....

اما ما به اونا نیاز نداشتیم....

امروزه تو جامعه جوری جا افتاده که انگار ما به اونا نیاز داریم و اونا به ما نیاز ندارن....

سبک زندگیمونو مستقل از سرمایه داری به معنای وابستگی به اونا تو زندگی کنیم تا همیشه آقای خودمون باشیم....

صرفه جویی تو پوشاک و خوراک و... خساست نیست...

میتونیم با سالی یکبار لباس خریدن هم سر کنیم...

میتونیم تا لباس قابل استفاده هستش ازش استفاده کنیم...

خودمون باید آقایی رو به خودمون بدیم نه دیگران....



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: احترام, ارزش, معیار, صرفه جویی, سبک زندگی, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1393

دیگه نمیخوام...

دیگه نمیخوام بدنبال دوست باشم...

دوست خودشو به مردن زد....

مثل کسی که خودشو به خو.اب میزنه...

دیگه خسته شدم...

خیلی احساس تنهایی میکنم...

دوست من بیدار شو...

دوست من زنده شو...

...

درونم پر از آه سردإ..........................

.....................................



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 11 / 9 / 1393

اسید پاشی

بسم الله الرحمن الرحیم

پرده اول:

خانم و آقا یک زوج خوب و مهربان با هم. هرکدام دیگری را دوست دارد.

این دو زوج حقوقی بر گردن هم دارند. به نظر من مهمتریم حق زوجین به هم وفاداری است.

انسان باید نسبت به همسر خود وفادار باشد. به این معنی که زن تمام زیبایی خود را فقط برای مرد خود خرج کند و مرد هم تمام قلب خود را برای زنش و چشم به کسی به غیر از همسرش نداشته باشد.

تقریبا همه انسانها به این اصل گفته شده در معتقد بوده و آن را تایید میکنند. همگان دوست دارند که حق وفاداری با شرایطی که گفته شد ار سوی زوجین رعایت شود.

پرده دوم:

انسان ها دارای یکسری حقوق  فطری هستند. این حقوق از آن جهت که همه انسانها از آن برخوردارند و استفاده از آن برای همه انسانها مشترک است حقوق فطری نامگذاری شده اند.

مثل حق دیدن، شنیدن، راه رفتن، زندگی کردن، و ....

این حقوق را همه انسانها میتوانند داشته باشند. اما در این بین موضوعی بسیار با اهمیت وجود دارد که توجه به آن سبب  می شود که انسان در استفاده از این حقوق لذت بیشتری ببرد.

آن موضوع این است که در استفاده از این حقوق باید ضوابطی وجود داشته باشد تا حقوق دیگران ضایع نشود. مثلا من حق دارم راه بروم. اما آیا حق دارم از هر جایی بروم؟؟؟ یا اینکه من حق دارم حرف بزنم اما آیا حق دارم هرچه دلم خواست و هرطور و به هر کس بگویم. مثلا میتوانم به شما فحش بدهم؟؟؟ و ... هزاران مثال از این دست.

پس این حقوق فطری باید ضابطه مند باشد تا همه از آن برخوردار شوند و به کسی ضرر نرسد.

پرده سوم:

جامعه و اجتماع مکان حضور و بروز انسانها است.

انسانها در آنجا به امورات خود میرسند. تقریبا تمام انسانها اجتماعی بوده و نیازهایشان بلا استثنا در ارتباط با دیگری تامین می شود. حال شما اجتماع را چه تعریف کنید فرق میکند. ما در اینجا اجتماع را بیش از یک نفر در نظر گرفته ایم. اجتماع در برابر فرد.

اجتماع جایی است که انسان در ان حقوق خود را جویا شده و تامین می کند. با دیگران ارتباط برقرار کرده و به تامین شدن حقوق آنها کمک میکند.

حقوق ذکر شده در پرده دوم خارج از اجتماع تقریبا بی معنی است. زیرا حق در برابر تکلیف معنا پیدا میکند و انسان در اجتماع برایش تکلیف مشخص می شود.

پرده چهارم:

زن و مرد هر کدام راه هایی برای لذت بردن دارند. البته منظور ما در اینجا لذت جنسی است. راه های مرد و زن در لذت جنسی تقریبا متفاوت است.

از میان حواس پنج گانه برای زن و مرد راه های لذت بردن متفاوت است. زن از طریق لمس و شنیدار لذت میبرد. و در مقابل یکی از راه های لذت بردن مرد دیداری است.

دانستن این مطلب این خیلی مهم است. زیرا در رعایت حق وفاداری باید به آن توجه اکید داشت. در صورت نادیده گرفتن آن حق وفاداری به خوبی رعایت نمی شود.

پرده پنجم:

اسلام به عنوان یک دین اجتماعی بر این موضوع توجه کرده و اونو مورد نظر قرار داد و در قرآن به اون اشاره کرد. در کجا؟؟؟

آیه 30 و 31 سوره نور.

در این دو آیه خداوند به پیامبر دستور داد که به مردان مومن بگوید که چشمان خود را از نگاه نامحرم حفظ کنند و از طرف دیگر به زنان دستور می دهد که زینت های خود را از نامحرم بپوشانند. زینت زنان از زیور آلات تا زینت های بدنی و جسم آنها را شامل می شود.

با رعایت این دستور حقوق زیادی رعایت می شود.

البته باید توجه داشت که خداوند در این دو آیه هم مرد و هم زن را مورد خطاب قرار می دهد و برای آنها وظیفه تعیین می کند. اگر یکی از این ها به وظایف خود عمل نکنند مطئنا عمل دیگری بلانتیجه خواهد ماند.

پرده ششم:

زوجین نامبرده شده در پرده اول مسلما در اجتماع زندگی میکنند. لذا حق وفاداری در اجتماع مورد تهدید واقع می شود. چگونه؟؟؟؟؟!!!!؟؟؟

در پرده چهارم راه های لذت بردن زن و مرد (البته بخشی از آن) بیان شد.

مرد میخواهد از حق طبیعی دیدن استفاده کند. زن هم از حق حضور در اجتماع.

وقتی زن با پوشش نامناسب بیرون بیاید دو کار اشتباه انجام داده که منجر به نقض حق وفاداری نسبت به شوهرش شده:

1- زیبایی های خود را در معرض دید گذاشته که با توجه به اینکه یکی از ابزار های لذت بردن مرد دیدن است مرد بیگانه از او لذت برده است.

2- با فراگیر شدن این طرز لباس پوشیدن که در جامعه ما کم هم نیست و با در نظر گرفتن حق دیدن مرد زمینه گناه مرد را هم فراهم کرده است.(نقض حق از طرف مرد).

پرده هفتم:

شاید کسی بگوید من مجرد هستم. من شوهری ندارم که به او وفا دار باشم و از این دست مغالطات...

در جواب باید گفت درست است که شما مجرد هستی اما شما باید حقوق دیگران را رعایت کنی. شما حق نداری به حقوق دیگری تجاوز کرده و با وضع ظاهری خود به بهانه اینکه من مجردم ازمینه نقض حقوق دیگران(حق وفاداری زوج) را فراهم کنی.

با این مقدمات وارد پرده هشتم میشویم.

پرده هشتم:

حال که زن و مرد امروزه از این وظایف خود غافل شده اند چه کار باید کرد؟؟؟؟

باید کاری کرد که مرد و زن به یاد وظایفشان بیافتند و حق وفاداری را در مورد هم انجام دهند به این صورت که زن با ارائه زیبایی های خود فقط به صاحب آن یعنی شوهر به او وفادار باشد و مرد هم با چشم پوشی از سایرین به زن خود وفادار باشد.

پس زن باید پوشش خود را اصلاح کند و مرد باید چشم خود را حفظ کند که البته حفظ پوشش از سوی زن مقدم بر حفظ نگاه است هر چند اینها توامان با هم هستند.

در این رابطه جامعه هم به عنوان یک عنصر مهم همانطور که قبلا گفته شد تاثیر دارد.

فرض زن پوشش درست مرد هم وفادار اما اینها در ارتباط با دیگران هستند و مرد روزانه در سطح اجتماع در حال دیدن و زن در سطح اجتماع در حال تاثیر پذیرفتن. پس کل جامعه باید به سمت اصلاح حرکت کنند. یعنی کل جامعه باید به آن آیه عمل کنند. چه گونه؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟

یک راه می ماند و آن امر به معروف و نهی از منکر است.

پرده نهم

این موضوع در اصل هشتم قانون اساسی مورد اشاره قرار گرفته و 35 سال مجهول باقی مانده است تا اینکه در حوادث اخیر مورد توجه قرار گرفته و سعی در تصویب قوانینی برای اجرای آن شده است.

در این بین اجرای آن با منافع خیلی ها متضاد بوده است زیرا این اصل یعنی امر به معروف و نهی از منکر در سطح کلان در برگیرنده موضوعات بسیار گسترده و البته مهمی می باشد. لذا به مخالفت با آن برخواسته اند.

پرده دهم:

بهترین راه مبارزه با این جریان این است که بگونه ای در جامعه عنوان کنند که در صورت تصویب قوانین در راستای امر به معروف و نهی از منکر مشکلاتی به همراه خواهد آمد. برای نشان دادن این مشکلات رو به عملی به نام اسید پاشد آوردند تا بگویند:

تصویب این قانون نتیجه ای جز افراط و اسیداشی ندارد.

شاهد مثال می خواهی:

در پلاکارت هایی که در دست تظاهرکنندگان در اعتراض به اسید پاشی بود چه نوشته بود؟؟؟؟ مراجعه کنید به وبلاگ شاپرک در لوکس بلاگ و ببینید.

نوشته بود: «جنایت علیه زنان را به اسم اسلام و دین قانونی نکنید». این نوشته یعنی چی؟؟؟

معنای این نوشته اینه که:« این حوادث به خاطر طرح موضوع تصویب قوانین در مورد امر به معروف ونهی از منکر بود. با طرح موضوع این اتفاقات افتد شما حساب کنید اگه موضوع تصویب بشه چی میشه.»

غیر از این معنای دیگه ای داره؟؟؟؟؟

پرده یازدهم:

در مورد موضوعات بصیرت داشته باشیم و به موضوعات با دید باز نگاه کنیم . دوست و دشمن رو بشناسیم و به این نکته توجه کنیم که:

اگر دشمن در مورد کاری که انجام دادیم موضع خوشحالی و حمایت گرفت حتما کارمون اشتباه بود و اگر دشمن از انجام کاری از ما عصبانی بود حتما کارمون درست بود.

ماشاءالله لا ماشاءالناس

ومن الله التوفیق

والسلام

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: اسید پاشی, حقوق زن و شوهر, آیه 30 و 31 سوره نور, سوره نور, جامعه, حقوق فطری, انسان در اجتماع, امر به معروف و نهی از منکر, تحلیل واقعه اسید پاشی, جنایت علیه زنان, وظایف زن و مرد, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : پنج شنبه 8 / 8 / 1393

به کیارستمی از تاریخ ایران زمین

بسم اله الرحمن الرحیم

توجه توجه

این داستان واقعی است...

در زمان حمله مغول به ایران چنگیز خان مغول همه سربازان خود را جمع کرد و گفت چه کسی در این حملات که به ایران کردیم شرایطی برایش پیش آمده که متاثر شده باشد. هیچ کس چیزی نگفت و سربازی جلو آمد و گفت من.

از او پرسیده شد و آن موقعیت چه موقعیتی بود که تو متاثر شدی و دلت سوخت...

گفت:

به خانه ای وارد شدم به خیال اینکه تمام اهل خانه را کشتم داشتم از خانه خارج میشدم که صدای گریه کودکی را شنیدم. کودک را پیدا کردم و سرنیزه خود را در دهان کودک گذاشتم کودک به هوای اینکه نوک پستان است شروع به مکیدن سرنیزه کرد و من از این حرکت متاثر شدم و دلم برایش سوخت پس نیزه را در دهانش فرو کردم و او را کشتم...

من تاریخ ایران زمینم و از این دست داستان ها زیاد دارم... میخواهی نمونه ای دیگر برایت ذکر کنم؟ باشد پس به این داستان گوش کن...

در همان حمله مغول ها به ایران وارد حمام زنانه ای شدند.

فرمانده آن گروه دستور داد به زنان به تعداد دندانشان تجاوز کنند.(اگر فردی سه دندان داشت سه بار ،کسی که ده دندان داشت ده بار و...)

داستان های واقعی زیادند و مجال گفتن نیست.

آقای کیا رستمی که دفاع مقدس ما در برابر رژیم صدام را پوچ و بی معنی می دانی، می دانی چه میگویی؟؟؟؟

آقای کیارستمی و کیارستمی هایی که در برابر دفاع مقدس ما موضع گرفته و آن را نقض میکنید میفهمید چه میگویید؟؟؟؟

من تاریخ ایرانم.... داستان یورش ها همچون زخم هایی عمیق در جانم ریشه دارند اما بدتر از آن یورش های بیگانگان یورش شما هست که قلب مرا ریش ریش میکند...

یورش شما به مقطعی از من، به قسمتی از تاریخ ایران زمین که به جرأت غرورآفرین ترین قسمت تاریخ ایران زمین است...

هیچ یورشی به ایران زمین نبوده که در آن قسمتی از ایران زمین جدا نشده باشد.... شاید بگویی خب دوباره پس گرفته شده، ولی تکه گوشت کنده شده را وقتی پیوند بزنی جای بخیه را چه میکنی....

ای کیارستمی ها اگر نبودند جوانان فداکار که در دفاع مقدس هشت ساله ممردانه و جانانه دفاع کردند ما باید داستان فرو کردن تفنگ دشمنانمان در دهان کودکانمان را میخواندیم...

ما باید اکنون داستان رقصیدن دخترانمان برای مجالس عیش بیگانگان را میخواندیم....

مگر نشنیده ای داستان شاهرخ حر انقلاب را...

من تاریخ ایران زمینم... گوشی میخواهم برای شنیدن... پس خوب گوش کن...

شاهرخ اهل رفسنجان بود...

لات و داش مشتی و کشتی گیر و اهل عرق و...اما با غیرت

اهل شهر از دستش ناراضی و شاکی

انقلاب شد و جنگ،

روزی یکی از دوستانش که راننده کامیون بود به او گفت:

بیا برویم جبهه گفت:

بیخیال بابا، ولمون کن، جنگ چی چیه.

گفت من تنهام؛ حداقل بیا بریم تو پشت جبهه تو مناطق غیر جنگی باش من میرم بار رو تحویل میدم و برمیگردم.

گفت: باشه.

رفتند.. دوست راننده اش رفت و او در شهر ماند. چند روزی منتظر بود تا دوستش برگردد. در یکی از همین روزها کنار جاده ای دید وانتی در حال عبور است. زنی نوزادی را از داخل وانت به بیرون انداخت و رفت.

بشدت ناراحت شد و بچه را گرفت و خود را به وانت رساند و میخواست زن را بزند.

از زن پرسید چرا اینکا را کردی مگر آدم نیستی؟؟؟

زن گفت. در حمله عراق به شهر مرا اسیر گرفتند. در مدت اسارت در اختیار افسران عراقی بودم و این بچه حاصل همان نه ماه است. حالا بروم به شوهرم چه بگویم . بگویم بچه را از کجا آوردم....

شاهرخ غیرتی منقلب شد...

به رفسنجان برگشت... دوستان هم قماش خودش را جمع کرد و گفت:

چیکار میکنید...دشمن به ناموس ما هم رحم نکرده...و راهی شد و راهی...

بله آقایانی که جنگ را نامفهوم و اشتباه میدانید...  اگر دفاع مقدس نبود الان همان بلایی که بر سر آن زن آمد شاید بر سر.........



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: کیارستمی, جنگ, دفاع مقدس, تاریخ ایران زمین, شاهرخ ضرغام, حر انقلاب, حمله مغول, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : پنج شنبه 8 / 8 / 1393

هسته ای نیاز اساسی یابازی سیاسی؟؟؟؟؟/

بسم الله

هسته ای نیاز ضروری یا بازی سیاسی

سلام

به نظر شما انرژی هسته ای یک نیاز ضروری برای کشور است یا نه یک بازی سیاسی برای ایجاد تنش با غرب است؟

امروزه بعضی ها اینگونه عنوان می­کنند که انرژی هسته ای به هیچ وجه برای کشور مورد نیاز نبود ه و این مسئله تنها یک بازس سیاسی است که داخلی ها برای دامن زدن به اختلافات با غرب بکار می­گیرند. در اادامه درپی آن هستیم که بفهمیم در وهله اول آیا این حرف صحت دارد یا خیر و در وهله دوم دریابیم که این بازی از سوی داخلی ها است یا غربی ها برای مقابله با دیگری؟ مثلا دکتر صادق زیبا کلام در این رابطه می­گوید:« فکر هسته‌ای از همان ابتدا در ایران غلط بوده و این فکر مانند خودکفایی گندم است که هیچگاه ارزش مناسبی را برای ایران نداشته است.»

انسان و در نگاهی وسیع تر جامعه بشری برای پیشبرد برنامه ها و زندگی امروزه خود به چیزهایی نیاز دارد که به صورت زنجیروار به هم تنیده هستند اما در این زنجیره بعضی از امور بسیار مهم تر از سایر هستند نیروی کار هیچ گاه قابل حذف نیست ولی قابل تغییر از حالت یدی به ماشینی است. در زمانی که این تغییر بوجود می­آمد در کشورهایی مثل ایران عده ای بر این باور بودند که نیازی نیست که به سمت ماشینی شدن پیش برویم. این گفته آنان در آن زمان شاید به ظاهر حرف موجهی بود اما آنان می­بایست فکر چند دهه و یا حتی چند قرن بعد را می­کردند که امروزه ما دچار این عدم توسعه یافتگی نباشیم. عین این امر در مورد انرژی نیز صادق است. انرژی اصل اساسی در صنعت امروز و آینده ی جهان است. انرژی آن چیزی است که تعیین کننده­ی وضعیت کشورها در آینده از لحاظ نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی خواهد بود.

آمریکایی ها برای جهان 4 جنگ را پیش بینی کرده اند.

1-     جنگ انرژی

2-     جنگ آب

3-     جنگ رسانه ها

4-     جنگ اسلام و غرب

جنگ اول دقیقا بعد از صنعتی شدن شروع شد که ابتدا این جنگ از سوی کشورهای دارای منابع بصورت انفعالی انجام می­شد به این صورت که در برابر تهاجم چندان مقاومتی از خود نشان نمی­دادنند. این جنگ یک جنگ سرنوشت ساز بود که تعیین کننده ی نتیجه­ی سه جنگ دیگر خواهد بود. کسی که در این جنگ پیروز شود می­تواند در جنگ های دیگر با قدرت بیشتر ظاهر شود.

این جنگ ها 4 تیکه ی یک پازل یا به عبارت بهتر 4راند یک مسابقه هستند که از جنگ انرژی شروع می­شود و در جنگ رسانه به اوج می­رسد با جنگ آب به مدیریت برتر و در نهایت کسی که در بیشتر این جنگها پیروز شود در جنگ چهارم قطعا چیروز خواهد شد.

در جنگ رسانه ها به خوبی قابل مشاهده است که رقیب ما به طور محسور کننده ای میدان را در دست گرفته و از طریق اینترنت و فضای مجازی و ماهواره و... به یک برتری نسبی دست یافته است. اما در این بین نیز جبهه ما گای به پیروزی هایی با لطف الهی دست یافته و در این زمینه رو به پیشرفت است اما ابتکار عمل در دست آنهاست و آنها در این زمینه پیشگام هستند.

در جنگ آب کسی پیروز است که بتواند مصرف آب را در کشور خود به نحو احسنت مدیریت کند. کسی که تکنولوژی مدیریت آب و علوم مربوط  آن را داشته و علاوه بر آن از مدیریت در حد عالی برای کنترل مصرف آب برخوردار باشد. در این قسمت جای بحث بسیاری دارد که با اندیشه های دینی ما پیوند شدید خورده که دشمن از همین استافده کرده و سعی در ضربه زدن هم به اندیشه دینی داشته و ضربه زدن به این بخش از جنگ.

اما جنگ انرژی، در این جنگ ابتکار عمل در دست مسلمانان بوده است چون بر اساس قضای الهی اینها وارثان زمین هستند پس باید در این جنگ اساسی یک برگ برنده در دست داشته باشند. این برگ برنده مهمتر از سایر مولفه بوده و نقش تعیین کننده دارد. دشمن از این موهبت الهی بی بهره بوده لذا همواره در پی آن است که با چنگ و دندان خود را به این منابع وصل کند. به هر طریقی شده. از تاسیس یک حکومت دست نشانده به نام آل سعود تا ایجاد فرقه های مذهبی اعم از وهابیت و ... همه کاری انجام می­دهد تا بر منابع انرژی سلطه پیدا کند از ایجاد وابستگی اقتصادی جهانی تا حمایت از یک دولت غاصب و ایجاد نسل کشی بر مبنای یک اندیشه ی افراطی.

انرژی از سوخت های فسیلی شروع شد از چوب و ذغال و ذغال سنگ و نفت و گاز و... تا که امروزه به اتم و سوخت های بیولوژیکی رسیده است. کشورهای برنامه دار برای سلطه بر جهان که سردمدار آن آمریکا است سعی در کشف نو ترین انرژی ها هستند. بعد از کشف نفت کمتر کسی به فکر جایگزینی منبعی بهتر از نفت بود و کمتر کسی تصور وجود جایگزینی بهتر از نفت با قیمت بسیار مناسب جهت دسترسی و بازدهی بسیار بالا را داشت. اما دانشمندان دریافتند که نفت نیز پایدار نیست و به فکر انرژی جایگزین افتادند تا اینکه اتم و انرژی اتمی پا به عرصه جهانی نهاد.

ما به عنوان کشوری که دارای منابع عظیم نفتی هستیم باید به فکر پیروزی در این جنگ باشیم. چرا که کسی که بتواند در سه جنگ از جنگ های انرژی، آب و رسانه پیروز شود یا بتواند حداقل در دو جنگ که یکی از آنها باید جنگ انرژی باشد پیروز شود می­تواند امید بیشتر در پیروزی جنگ نهایی یعنی جنگ اسلام و غرب(به معنای بهتر اسلام و اندیشه ی حاکم بر دنیای غرب که همان اند یشه باطل است. چرا که همه­ی غرب باطل نیست.) داشته باشد.

طبق تحقیقات به عمل آمده «تا سال 2000 تنها 10 درصد منابع فسیلی[جهان] مصرف شده بودند و پیش بینی می‌شود تا سال 2050 حدود 75 درصد کل منابع انرژی فسیلی دنیا تمام می‌شود از این رو نیاز است تا از منابع تجدیدپذیر انرژی مورد نیاز را تامین کنیم.»

پس براحتی می­توان با یک مشاهده دقیق در محیط پیرامونی خود نتیجه گرفت که ما نه تنها نیاز اساسی و ضروری به فناوری هسته ای داریم بلکه باید به فراتر از آن و کشف راه های نو و جدید در تامین انرژی نیز باشیم. کسانی که براحتی می­گویند که هیچ نیازی به این فناوری نداریم یا علم به آنچه گفته شد ندارند یا مغرضانه و بر اساس تعصب اظهار نظر می­کنند.

به امید روزی که پرچم عدل و حق را بر فراز جهان برافشراشته داریم.

ایرانی می­تواند.

ما می­توانیم.

ماشاءالله لا ماشاءالناس.

ومن الله التوفیق.

والسلام.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: هسته ای, جنگ انرژی, تقابل ایران با غرب, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : دو شنبه 3 / 8 / 1393

یادش بخیر...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

یادش بخیر....

این جمله رو هر وقت به زبون میارم یا از ذهن و بخصوص قلبم میگذرونم دلم یه جوری میشه... یه حس خاصی که تو کمتر حالتی به انسان دست میده مثل حسی که موقع دیدن یه دوست قدیمی و صمیمی که چند وقت ندیدیش بهت دست میده...

یادش بخیر... جمله ای که هر بار به زبون میارم همراه با آه سردیه که تمامش حسرته... حسرت روزهایی که بر نمیگرده.. روزهایی طلایی از رندگی من... حسرت آوازها ... حسرت باران که به نرمی و لطافت بر سرم میریخت و به آرامی صورتم را نوازش میکرد...حسرت مه که وقتی روی یک تپه در کنار جنگل می ایستی منظره ایی بسیار زیبا و چشم نواز رو ایجاد میکنه و دوست داری خودتو روی اون رها کنی...

یادش بخیر .... تداعی کننده گریه ها وخنده ها....رفتن ها و نرفتن ها...خسته شدن ها...نشستن ها...برخواستن ها... دوست داشتن ها... قهر ها و آشتی ها... دست تو دست هم رفتن های بچگی با دوست همکلاسی... خاطرات تلخ و شیرین زندگی که الان همهی اینها تو یه جمله یادش بخیر خلاصه میشه... خدای من چقدر حرف تو این جمله کوتاه نهفته.... آره... یادش بخیر...

یادش بخیر...اولین باری که رفتم روستا سه سالم بود. سه سالگی و چهار سالگی چیزی یادم نیست... یه حالت مجهول نسبت به اون فضا یادمه... اما از سن پنج سالگی به بعد یادمه... پدربزرگم دامدار بود البته کشاورزی هم میکرد. گاو و گوسفند داشت و گندم ، جو، سیب زمینی و شاهدونه می کاشت... برای اولین بار که مدت زیادی دور از پدر و مادر رفتم روستا پنج سالم بود. کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ بودم... سال نو شده بود و همراه خانواده رفتیم روستا. موقع برگشت من گفتم میخوام بمونم اما خانواده مخالفت کردن و چون بچه بودم فکر میکردن دلتنگ بشم و بهونه بیارم برگشتیم... تابستان با اصرار زیاد رفتم روستا و تا مهر موندم. اول مهر برای ثبت نام مدرسه مجبور شدم بیام شهر. چون شش ما اول بودم می بایست برای ثبت نام می آمدم... برام درد ناک بود که از اون محیط جدا بشم... ولی اومدم...

چه تابستانی بود. از صبح همراه پدر بزرگ میزدم بیرون... صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه کار شرع میشد البته من وقتی صبحانه آماده میشد بیدار میشدم.... پدر بزرگ گاو رو میدوشید و کارهایی مثل آماده کردن اسب و گرفتن غذا رو انجام میداد و من بیدار میشدم صبحانه میخوردیم و با هم میرفتیم سر زمین همراه گاو...

گاو رو تو طویله که با خونه حدود دویست یا سیصد متر فاصله داشت نگه میداشتیم و گوسفند تو صحرا...چقدر خوش میگذشت...اسب سواری...بازی با بره ... تو حال و هوای خودمون بودیم... به معنی واقعی بچگی میکردم... بچگی چیه زندگی میکردم...چه شبهایی بود ... هفته ای یکی دو روز هم میرفتیم صحرا پیش گوسفندا... شب همون جا میموندیم و پدر بزرگ از شیر گوسفندا کره و دوغ میگرفت... چه شبهایی بود... تکرار نشدنی... پر از ستاره...

یادش بخیر...



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: یادش بخیر, روستا, خاطرات, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : جمعه 30 / 7 / 1393

دعا کنید خداوند شهادت را نصیب شما کند...

بسم الله الرحمن الرحیم...

سلام

روزی انسان هایی با یک اندیشه قوی برای یک هدف مقدس و قوی در یک شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا با همدلی و یکدلی در راهی قدم گذاشتند که راه پر طلاطم و پر از سنگلاخ و پرتگاه بود. عده ای در این بین به میانبرهای راه آشناتر بودهد و سریع میانبرها را پیدا کردند و به مقصود و مقصد خود در یکجا رسیدند. عده ای وظایف سنگینتری داشتند؛ آنها اجازه نداشتند با میانبر به مقصد برسند بلکه وظیفه داشتند در راه طولانی بمانند و دسته سوم و آیندگان را به راه هدایت کنند. دسته سوم با اینکه میانبرها را میدیدند و میدیدند که دیگران از آن برای رسیدن به مقصد استفاده میکنند ولی نمیدانستند که چگونه باید وارد آن میانبرها شوند.

داستان را کوتاه کنیم. ما با بازماندگان کار داریم. بازماندگان به دو دسته کلی تقسیم میشوند عده ای که برای راهنمایی و هدایت آیندگان به راه اصلی و روشن کردن مشعلی که آنها بتوانند هدف و راه رسیدن به هدف را ببینند مانده اند.اینها کسانی هستند که از رفتگان هم بهتر به میانبرها آشنایی داشتند و حتی در آن میانبرها نیز قرار گرفتند ولی برگشت داده شده اند تا به وظیفه عمل کنند. اینها برتر از آنهایی بودند که در میانبرها پذیرفته شدند.

و عده ی دیگر کسانی بودند که برای مورد آزمایش قرار گرفتن مانده اند. اینها کسانی هستند که نتوانستند از میانبرها استفاده کنند پس برگشت داده شده اند تا غربال شوند و ناخالصی هایشان از بین برود.

شهید بزرگوار حمید باکری فرمانده لشکر عاشورا در زمان جنگ در این باره به همه توصیه میکند هرچه سریعتر خود را آماده استفاده از آن میانبرها کند. خود را خالص کنند تا سریع تر به مقصود برسند. و در صورت نیافتن این لیاقت گذر از میانبر آینده را اینگونه به آنها نشان میدهد که امروزه ما به واقع این پیش بینی شهید را محقق میابیم:

«دعا کنید خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر اینصورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان به سه دسته تقسیم میشوند:

1- دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند.

2- دسته ای راه بی تفاوتی را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه چیز را فراموش می کنند.

3- دسته سوم به گذشته خود وفا دار می مانند و احساس مسئولیت می کنند.»



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: راه, راه حق, بازماندگان جنگ, شهید باکری, ,

نویسنده : مهدی تاریخ : یک شنبه 25 / 7 / 1393

سلام دوست من...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوست من...

به یاد روزگاری نه چندان دور مینویسم...

به یاد همه چیز کودکی... شادی ها و غم ها ؛ گریه ها و خنده ها....روزهایی که در مسیر بازگشت از مدرسه دست در گردن هم شعر «خوشابحالت ای روستایی...» را زمزمه میکردیم

روزهایی که در هوای سرد ولی گرماگرم از احساس پاییزی کاپشنمان را با هم عوض میکردیم و البته کاپشن تو نوتر بود و سوغاتی از طرف پدربزرگت...

به یاد زمانی که قهرهای ما بیشتر از یک زنگ تفریح یا یک 45  دقیقه کلاسی نبود...

به یاد روزهایی که معلم کلاس چهارم ابتدایی به خاطر دست خط زشت من نمره بیست مرا به هفده تبدیل کرد و من به دست خط زیبای تو غبطه میخوردم...

یادش بخیر... بعد از شب یلدا ما باید از هر چیز که در سفره شب یلدا بود برای فردا به مدرسه میاوردیم و با هم میخوردیم...

بعد از سیزده بدر باید از سفره عید یه کمی از همه چیز برای هم میاوردیم...

بزرگترین دغدغه ما مشق فردا بود که کی سریعتر تموم میکنه که بریم بازی کنیم...

هرکدوم سعی میکرد سریعتر تموم کنه و غافل از اینکه تا اون یکی تموم نکرده نمیتونه بره بازی با این حال دنبال زودتر از هم تموم کردن بودیم...

بیاد خانم بهشتی...آقای رنجبر...

اما لان خیلی وقته فکر کنم 15 ساله که با هم یادی از این روزا نمیکنیم...

دوست من، دوست دارم سرمو بزارم تو بغلت و گریه کنم...ولی نمیتونم.... دیوار جایگزین آغوش تو شد ولی احساس نداره...

 

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،

ادامه مطلب...
نویسنده : مهدی تاریخ : پنج شنبه 24 / 7 / 1393

غدیر تکمیل کننده حرکت تاریخ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

در مورد واقعه غدیر تحلیل های گوناگونی ارائه شده است  ولی آنچه رایج است تقریبا اغلب تحلیل ها واقعه غدیر را یک حرکت درون دینی تحلیل کرده و آنرا مختص به مسلمانان و بخصوص تشییع میدانند. ما در این نگارش در پی آن هستیم تا با نگاهی جدید و تقریبا جدید به این واقعه نگاه کرده و آن را تحلیل کنیم.

اگر واقعه غدیر را صرفا یک اتفاق درون دینی و صرفا اسلامی به معنای جغرافیایی آن تحلیل کنیم دچار یک اشتباه تاریخی فاحش و به نوعی کوته نظری شده ایم. غدیر یک حرکت تاریخی است که با تاریخ تمام بشریت از اول تا آخر گره خورده است. برای درک این مطلب نیاز است تا مقدماتی ذکر کنیم.

در باره تاریخ بشر ما به آنچه توسط محققین ذکر شده بسنده کرده و تقریبا اکثر انسانها از ذکر چون و چرا برای آن خود داری کرده و به آنچه نقل شده اکتفا میکنند بدونه آنکه به صحت یا سقم ماجرا بیاندیشند. در مطالعه جریانهای تاریخی همواره به نکات مهمی برمیخوریم که قابل تامل است. به عنوان مثال همواره با مطالعه تاریخ برخی از جریانات برای انسان ثابت اند. اینکه همواره انسانها با هم بر سر مسائلی در جنگ بوده اند و انسانها در اجتماع به زندگی اجتماعی پرداخته اند و ... امام اگر به درستی به این وقایع نگاه کنیم درمیابیم که همه ی اینهایی که امروزه از تاریخ میدانیم به نوعی حواشی جریانات اصیل تاریخی بوده و جریانات اصیل به طور گذرا مورد بحث قرار گرفته است.

در جریانات تاریخی که امروزه توسط دنیای غرب بر ما عرضه شده هیچگاه از آنچه در اندیشه های کشورهای با اصالت همچون ایران و مصر و... به عنوان اسناد تاریخی حرفی به میان نیامده است. طبق جریان اصیل تاریخی همواره در جهان هستی از همان ابتدای خلقت تا کنون دو جریان وجود داشته که با هم در تضاد و مبارزه اند. در هر جریانی که در جهان اتفاق میافتاده و میافتد و خواهد افتاد این دو جریان همواره در برابر هم بوده و هستند و خواهند بود. این مهم تقریبا از متن تاریخی که امروزه دنیای غرب با نام تاریخ به ما عرضه کرده است تحریف شده و حذف شده است.

در این مورد جای بحث فراوان است اما در این مقال جای بحث نیست. در مورد غدیر برای درک این واقعه تاریخی باید درکی از جریانات واقعی تاریخ داشت. حرکت تاریخی انسانها نه از ابداع خط که از زمان خلقت انسان شروع شده است. در این حرکت مراحل مختلفی وجود داشته که این میان هر مرحله به مراحل کوچکتر تقسیم میشود اما به طور کلی میتوان گفت یک مرحله از آدم تا خاتم میباشد. این مرحله که از مراحل مختلف تشکیل شده با شناسه ارسال و بعثت 124000(یکصدو بیست و چهار هزار) پیامبر معرفی میشود که هر پیامبر دارای جانشینانی بوده اند. همه ی پیامبران و جانشینان آنان برای اعتلای کلمه حق جنگیدند و مجاهدت کردند و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند تا پیامبر خاتم ظهور کند و ایشان نیز مجاهدت فراوان کردند برای اعتلای کلمه حق. این همه مجاهدت و تلاش باید در جایی ثمر دهد و ثمره این تلاشها در امامت جمع میشد.

غدیر پیوند دهنده ی تمام تارخ بشریت بود با آینده بشریت. اگر نبود غدیر مطمئنا اکنون همه زحمات انبیاء بی ثمر میماند. اگر کسی غدیر را آنگونه که در ابتدار نوشتار ذکر کردیم تحلیل کند عملی بسیار کوته نظرانه انجام داد است. غدیر برای تمام بشریت است. غدیر متعلق به همه انسانهاست. مرحله ای از تاریخ بشریت که همه انسانها باید خود را در آن سهیم بدانند. اگر نبود غدیر قطعا مجاهدت تمام مجاهدان تاریخ بشریت از شرق تا غرب عالم بی ثمر می ماند و به هدر میرفت.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: غدیر, تاریخ بشریت, حقیقت غدیر, تحلیلی از غدیر, ,

ادامه مطلب...
نویسنده : مهدی تاریخ : جمعه 23 / 7 / 1393

راه انسانها(1)

سلام

انسانها مختلف اند چون تفکرات مختلفی دارند. اما این انسانها با تفکرات مختلف در بعضی از چیزها مشترک اند. و آن چیزهایی که انسان ها در آن موارد مشترک هستند پایه های وجودی هر انسانی را تشکیل میدهند. هر انسانی با هر طرز تفکری یکسری اصول و ارزش هایی برای خود قرار میدهد.این اصول لزوما مبتنی بر آن دسته از مشترکات همه انسانها نیست. زیرا گاهی انسانها مشترکات خود را به دست فراموشی می سپارند و از آنها فاصله میگیرند. اینکه انسان چه چیزهایی را برای خود اصل قرار دهد خیلی مهم است. زیرا این اصولی که او آنها را برای خود قرار داده و خود را ملزم به رعایت آنها میکند تشکیل دهنده هویت وی و سرنوشت وی هستند.گاهی اوقات انسان بدونه شناخت و توجه به اینکه در چه چیز باید مستقل باشد و در چه چیز باید تبعیت کند در اصول خود تابع میشود و این تبعیت ممکن است او را به تباهی بکشد.

انسان ها در مورد زندگی نیز تفکرات گوناگونی دارند. این تفکرات برخواسته از همان اصولی است که انسان  بدان پایبند میباشد. امکان ندارد افرادی باشند که در زندگی به چیزی پایبند نباشند. زیرا انسان میاندیشد پس این اندیشیدن یعنی پایبند بودن به چیزی. همه انسان ها در طول تاریخ سعی کرده اند خود را به چیزی وابسته و پایبند کرده و برخی از اصول را حتما برای زندگی داشته باشند. به طوری که هیچ جایی از تاریخ را مشاهده نمیکنیم که انسان ها در آن دوران بی قید و رها از اصول بوده باشند.

انسان خواه ناخواه باید در اجتماع زندگی کند. «موجودی که در اجتماع نباشد یا دد است یا خدا» این گفته ی ارسطو است. به درستی یا نادرستی آن از این جهت که حتما استثنایی هم وجود دارد کاری نداریم. در کل میتوان این گفته را تایید کرد که حداقل امروزه زندگی خارج از اجتماع ممکن نیست یا در حداقل مورد بسیار سخت است. انسان باید در اجتماع باشد خواه اجتماع انسانی باشد یا حیوانی. زیرا نیازهای وی تنها در اجتماع برآورده میشود.

در میان موجودات فقط و فقط نوع بشر است که نسبت به پیرامون خود حساس بوده و در پی شناخت آن در سطح متعالی میباشد. انسان نسبت به جهان پیرامون خود همواره کنجکاو بوده و سعی داشته به نحوی از آن سر در بیاورد. در این راستا برای انسانها ناشناخته ها بصورت اسرار و رازها درآمده است. اینکه این جهان چگونه بوجود آمده؟ خالق داشته یا نداشته؟پروردگار دارد یا ندارد؟ ما چگونه بوجود آمده ام؟ سرانجام جهان چیست؟ هدف از خلقت ما چیست؟و... هزاران سوال از این دست.

برخی از انسان ها در پاسخ به این سوالات به تفکر پرداخته و سعی در حل این معماها داشته اند. اما انسان به تنهایی قادر به پاسخ دادن به آن نبوده است. در  راستای پاسخ به این پرسش انسانها به چند دسته کلی تقسیم میشوند.

1- برخی همه ی این جهان را حاصل مادری به نام طبیعت دانسته اند و تمام خلقت را وابسته به آن میدانند. اینها معتقدند که جهان از اول وجود داشته و ما در اثر تغییر و تبدیل بوجود آمده ایم. جهان در اثر یک انفجار بزرگ از یک توده متراکم بوجود آمده و در حال گسترش است و ما در مسیر این گسترش بوجود آمده ایم. اینها به وجود خدا معتقد نبوده و به گفته خدا پرستان ملحد هستند. یعنی کسانی که به وجود خدا اعتقاد ندارند.

2- برخی اعتقاد به خدایی دارند که فقط شروع کننده و خالق بوده. اینها میگویند که جهان را خدا آفریده ولی این خدا به محض خلق جهان برنامه های آن را تنظیم کرده و خود از گردونه هستی و ربوبیت خارج شده است. به معنای واضح تر دیگر خدایی نمیکند و انسان ها را به خودشان واگذار کرده. لذا این خدا هیچ تاثیری در جهان ندارد. اینها جهان را به مثابه ساعتی میدانند که ساعت ساز یکبار آنرا تنظیم کرده و دیگر این ساعت بزرگ خودبخود کار خواهد کرد. اینها معتقد به خدا فقط در مقام تکوین هستند.

3- کسانی که معتقدند که خدا خالق هستی بوده و همچنان بر جهان خدایی میکند و پروردگار جهان است.

با توجه به پیروی انسانها از این موارد تفکرات وی نیز شکل گرفته اند. هرکدام از موارد بالا خود به نحله های گوناگون تقسیم میشوند. که بیان آن تقسیمات خارج از حوصله است. در کل تمام تفکرات و یا به معنای دقیق تر بیشتر تفکرات بوجود آمده برای بشر در همه زمینه ها بخصوص فرهنگی-اجتماعی-سیاسی برخاسته از این اندیشه ها میباشد.



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: جهان, اندیشه, انسان, تفکر, هستی,

نویسنده : مهدی تاریخ : چهار شنبه 21 / 7 / 1393

دلتنگی

بسم الله

سلام

گاهی وقتها دلم خیلی میگیرید.آنقدر زیاد که نمیتوانم برایتان توصیفش کنم. تاحالا تجربه کرده اید که دلتان پر باشه و کسی نباشه که بتوانید باها او درد دل کنید.

واقعا سخت است که انسان تو شهر 500 هزار نفری کسی را که بتونه درکش کنه پیدا نکند. همسر آدم نزدیکترین فرد در عالم به انسان ولی چون تدر شرایطی که مد نظر قرار ندارد نمیتواند مرا درک کند. نه تنها او که خیلی ها که در این شرایط قرار دارند هم نمیتوانند مرا درک کنند. به آنها حق میدهم چون آنقدر غرق در چیزهای فرعی شده اند که یادشان رفته واقعیات چیستند و ما چیکاره ایم. یادشان رفته که ما آمده ایم که از طریق واقعیات به حقیقت برسیم.

شما چطور؟ تا حالا شده راه را گم کنید و اشتباه بروید؟ تا حالا شده سردرگم باشید؟ تاحالا شده راهی را که دارید درست میروید اما چون بعقیه داشتن آن راه را اشتباه میرفتند شما هم فکر کنید چون بعقیه دارند به سمت دیگر میروند خب حتما راه همان سمت است و مسیرتان را عوض کنید و با بعقیه همراه بشوید و اشتباه بروید.

گاهی اوقات انسان ها مسیر درست را به خاطر اینکه عده ای زیاد ی به سمت آن مسیر نمی روند رها کرده و به مسیر اشتباه وارد می شوند و با خود فکر می کنند چون اکثر مردم به این سمت می روند پس حتما این مسیر درست است. تصور کنید عده ی زیادی مسافر وارد یک محیط نو و جدید شده اند که هیچ راهنمایی ندارند. مسیر هیچ تابلو ایی ندارد و دوراهی هایی و چند راهیی های زیادی بر سر راه وجود دارد انسان دچار سردرگمی می شود.

حال مسیری را تصور کنید که سازنده آن مسیر علائم رمز گونه ای را در مسیر قرار داده و تعداد بسیار اندکی از مردم قادر ب خواندن این راه هستند راههنماییان اندکی. تکلیف چیست؟ ازکجا ما که تازه وارد این مسیر شده ایم به این راهنمایان اعتماد کنیم؟این راهنمایان چه ویژگی هایی باید داشته باشند تا مطمئن شویم در راهنمایی مسیر اشتباه نمی کنند؟ از کجا بدانیم که این ها از مسیر مطلع هستند؟

در این بین این تصور را هم بکنید که در میان این راه هایی که به مقصد می رسند یک سری موانع و چیزهایی وجود دارد که با شگردها و ترفندهای خاصی می توان از آنها گذشت. برخی از موانع آشکار هستند و برخی پنهان و تنها همان سازنده راه و راهنمایان به آنها آگاهی دارند. گاهی باید آهسته رفت و گاهی باید تند رفت گاهی باید پاورچین رفت و گاهی باید بصورت سینه خیز و... هزاران احتمالی که در بین باید در نظر گرفت.

در کنار آنچه گفته شد تصور کنید که در این میان مسیرهای انحرافی زیادی وجود دارد که ابتدای آن شبیه جاده هایی باصفا بوده و و قتی انسان در آن قرار نگرفته از دور مقصد بصورت سرابی پیدا است ولی وقتی در آن قرار می گیرد و بخشی از مسیر را طی می کند تازه متوجه می شود که وای بر من که این راه اشتباه بوده و در اینجا چند حالت وجود دارد یا راهی که آمده قابل برگشت است که می تواند بر گردد یا راهی که آمده شبیه ورود به هزار تو است که برگشتن از آن ممکن ولی سخت است یا راهی که آمده مانند کذشتن از پلی است که به محض گذشتن از آن پل خراب شده و امکان ساخت پل توسط فرد وجود ندارد و فرد نمی تواند برگشت نمایید.

سازنده این راه از ساختن این راه هدفی داشته و آن اینکه انسانهایی که وارد این مسیر می شوند باید در یک مدت معییت خود را به جاهایی در انتهای مسیر برسانند. اختتیار با خود انسان هاست که به کجا برسند.

گاهی اوقات انسان ها دچار اشتبا می شوند و فراموش می کنند که باید طی مسیر کنند و به محض ورود به یک مسیر اشتباه تصور می کنند که به مقصد رسیده اند و سراب را با آب و مجاز را با حقیقت اشتبا می گیرند. آنقدر به دنبال مجاز می روند که مجاز برای آنها به حقبقت تبدیل شده و از واقعیات باز می مانند و چون از واقعیات باز می مانند هیچ گاه به حقیقت نمی رسند.

وقت انسان ارزشمند ترین چیز در همه ی هستیه پس از وقتمون برای رسیدن به واقعیات و بعد از اون در رسیدن به حقیقت استفاده کنیم.

 



:: موضوعات مرتبط: خودم، ،
:: برچسب‌ها: دلتنگ, حقیقت, مجاز, راه,

نویسنده : مهدی تاریخ : شنبه 18 / 6 / 1393



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به به دنبال رد پای دوست... مي باشد.